انتقاد - ایرج میرزا
انتقاد
| باز برتافت به عالم خورشید | بر رخ خلق، جهان تیغ کشید |
| شد برافروخته کانون فساد | آتش فتنه در آفاق افتاد |
| تافت بر خوابگه عالم نور | باز جنبید و به جوش آمد مور |
| روی آفاق پر از ولوله شد | راحت و امن ز گیتی یله شد |
| شیر برخاست پی صید غزال | باز از صعوه نمود استقبال |
| قحبه بخل، به رخ غازه کشید | غرچه ی مفسده خمیازه کشید |
| مردمان در تک و پو افتادند | رو به هر برزن و کو بنهادند |
| گشت بی عاطفتی باز شروع | یافت حرص و ولع و جهل شروع |
| آمد از خانه برون، شیر فروش | کوزه ی شیر پر از آب، به دوش! |
| کاسب دزد، به بازار آمد | طالب مزد، سر کار آمد |
| صف کشیدند پدر سوخته ها | چشم بر منصب هم دوخته ها |
| روز، آبستن رنج و ثعب است | ای خوشا شب که فراغت به شب است |
| من همه دشمن روزم، که به روز | کند انواع جنایات بُروز |
| ای خوشا شب که پس از ساعت پنج | ظلم عاتل شود و خسبد رنج |
| مردم از شرّ هم آسوده شوند | |
| فارغ از صحبت بیهوده شوند... | |
اثر ایرج میرزا که تحت عنوان "انتقاد" انتشار یافته، این ابیات (که البته دو بیت از آن به دلایل سیاسی و وجود آزادی حذف گردید) در دوران معاصر هم، معنای حقیقی خودشون رو حفظ کرده و انتقال می دن ...
ایرج میرزا یکی از شاعران فوق العاده هوشمند بود که با شوخ طبعی و استفاده از کلمات عامیانه (و گاهاً غیر معقول!) تونست حرف هاش رو به گوش حکومت دوران خودش و مردم اون زمان برسونه. ایشون شاعر سیاسی هم دوران با شهریار و میرزاده عشقی بود (بهتون پیشنهاد می کنم داستان زندگی و مرگ میرزاده رو بررسی کنید).
اگر مایل به داشتن فایل دیوان اشعار ایرج میرزا (بدون حذفیّات) و مثنوی زهره و منوچهر (فوق العاده زیباست) در فرمت PDF هستین، در قسمت نظرات و یا از طریق ایمیل اعلام کنید تا براتون بفرستم.
کتاب متره و برآورد (هنرستان) - آنلاین
داستان گوجه فرنگی
مرد بیکاری برای سمت آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره مصاحبهش کرد و تمیز کردن زمینش رو به عنوان نمونه کار دید و گفت: «شما استخدام شدین، آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرمهای مربوطه رو واسهتون بفرستم تا پر کنین و همینطور تاریخی که باید کار رو شروع کنین..»
مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!»
رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین. و کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمیتونه داشته باشه.»
مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد. نمیدونست با تنها 10 دلاری که در جیبش داشت چه کار کنه. تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق 10 کیلویی گوجهفرنگی بخره. یعد خونه به خونه گشت و گوجهفرنگیها رو فروخت. در کمتر از دو ساعت، تونست سرمایهش رو دو برابر کنه. این عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت. مرد فهمید میتونه به این طریق زندگیش رو بگذرونه، و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه. در نتیجه پولش هر روز دو یا سه برابر میشد. به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون، و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت.
5 سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خردهفروشان امریکاست. شروع کرد تا برای آیندهی خانوادهش برنامهربزی کنه، و تصمیم گرفت بیمهی عمر بگیره. به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد. وقتی صحبتشون به نتیجه رسید، نمایندهی بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید. مرد جواب داد: «من ایمیل ندارم.»
نمایندهی بیمه با کنجکاوی پرسید: «شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراتوری در شغل خودتون به وجود بیارین. میتونین فکر کنین به کجاها میرسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟» مرد برای مدتی فکر کرد و گفت: «آره! احتمالاً میشدم یه آبدارچی در شرکت مایکروسافت.»
نتیجههای اخلاقی:
1. اینترنت چارهساز زندگی نیست.
2. اگه اینترنت نداشته باشی و سخت کار کنی، میلیونر میشی.

معمار کهف...